امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 518

1. ما را غم آن شوخ، اگر بنده نسازد

2. این غمزده با حال پراکنده نسازد

3. شیرین دهنش نازده صنع خدایست

4. ورنه لب مردم ز شکر خنده نسازد

5. سر تا به قدم جمله هنر دارد و خوبی

6. عیبش همه آن است که با بنده نسازد

7. اکنون که مرا کشت، بگویند که باری

8. خود را به ستم غمکش و شرمنده نسازد

9. جانا، ز غمت مردم و از جور برستم

10. گر بار دگر لعل توام بنده نسازد

11. گفتی که به افتادگی خویش دلت سوخت

12. خود را که بود پیش تو کافگنده نسازد؟

13. آخر ز دل خسرو بیچاره برون شو

14. کاین خانه درین آتش سوزنده نسازد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اولین گام ار سمند عقل را پی می‌کنی
* وادی بی منتهای عشق را طی می‌کنی
شعر کامل
فروغی بسطامی
* قدم زنند بزرگان دین و دم نزنند
* که از میان تهی بانگ می‌کند خشخاش
شعر کامل
سعدی
* آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
* با دوستان مروت با دشمنان مدارا
شعر کامل
حافظ