امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 604

1. در ره بماند این چشم تر، کان شوخ مهمان کی رسد

2. لب تشنه را خون در جگر، تا آب حیوان کی رسد

3. شبها که من خوار و زبون باشم ز هجران بی سکون

4. غلتان میان خاک و خون تا شب به پایان کی رسد

5. شب مونسم زهره ست و مه وین روز تنهایی رسید

6. روزم دو دیده سوی ره مانده که جانان کی رسد

7. چند، ای صبا، بر روی او گویی گل خوشبوی من

8. این گو که در پهلوی من سرو خرامان کی رسد

9. ز اندوه و غم بیچاره من مانده اسیر و ممتحن

10. این دست تیغ و آن کفن تا از تو فرمان کی رسد

11. هان، ای خیال فتنه جو، جانم برآمد ز آرزو

12. کافر دلا، آخر بگو، کان نامسلمان کی رسد

13. پیچان چو جعدم از جفا، لاغر چو مویم از عنا

14. درهم چو زلفم از صبا کان مو پریشان کی رسد

15. بردی دل حیلت گرم تا بخشی از لب شکرم

16. این رفت باری از سرم تا خود هنوزم آن کی رسد

17. سر بر سر شمشیر شد، جان و دل از تن سیر شد

18. رفتند یاران، دیر شد، خسرو بدیشان کی رسد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عقل ار چه شگرف کدخداییست
* بی خوان تو آب و نان ندارد
شعر کامل
مولوی
* دیگر به کجا می‌رود این سرو خرامان
* چندین دل صاحب نظرش دست به دامان
شعر کامل
سعدی
* گفتم روم به خواب و ببینم جمال دوست
* حافظ ز آه و ناله امانم نمی‌دهد
شعر کامل
حافظ