امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 69

1. بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبها

2. کنون هم هست شب، لیکن سیاه از دود یاربها

3. خوش آن شبهاکه پیشش بودمی گه مست و گه سرخوش

4. جهانم می شود تاریک چون یاد آرم آن شبها

5. همی کردم حدیث ابرو و مژگان او هر دم

6. چو طفلان سوره نون والقلم خوانان به مکتبها

7. چه باشد گر شبی پرسد که در شبهای تنهایی

8. غریبی زیر دیوارش چگونه می کند شبها

9. بیا، ای جان هر قالب که تا زنده شوند از سر

10. به کویت عاشقان کز جان تهی کردند قالبها

11. اگر چه دل بدزدیدی و جان، اینک نگر حالم

12. چه نیکو آمد آن خنده، درین دیده ازان لبها

13. مرنج از بهر جان، خسرو، اگر چه می کشد یارت

14. که باشد خوبرویان را بسی زین گونه مذهبها


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
* هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت
شعر کامل
حافظ
* در پرده حجاز بگو خوش ترانه‌ای
* من هدهدم صفیر سلیمانم آرزوست
شعر کامل
مولوی
* پاکان ستم ز دور فلک بیشتر کشند
* گندم چو پاک گشت خورد زخم آسیا
شعر کامل
صائب تبریزی