امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 717

1. آنکه هر شب به دلم آید و جایی بکند

2. چه شود روزی، اگر یاد گدایی بکند

3. شهر شوریده و او رو ننماید، چه نکوست؟

4. من ازان روز بترسم که بلایی بکند

5. مست و شمشیر کشان بر سرم آید هر روز

6. یارب، اندر دلش افگن که خطایی بکند

7. مرو، ای دوست که آهم اثری خواهد کرد

8. گرت اینجا نکند، آخر جایی بکند

9. دوش نظاره کنت دید و نخفت از شادی

10. صبر کن تا غم هجرانش سزایی بکند

11. بخت ما گرنه چو ما سوخته باشد آخر

12. کار پیچیده ما را سر و پایی بکند

13. با چنین جور و جفایی که تو داری پس ازین

14. نه همانا که مرا عمر وفایی بکند

15. پر غبار آید از کوی تو خسرو هر روز

16. در دود گریه و در حال صفایی بکند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
* نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد
شعر کامل
حافظ
* غنچه را پیش دهان تو صبا خندان یافت
* آنچنان بر دهنش زد که دهن پر خون شد
شعر کامل
سلمان ساوجی
* نرگس مست تو گر باده چنین پیماید
* نیست ممکن که ز مجلس برود هشیاری
شعر کامل
خواجوی کرمانی