امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 730

1. یارب، این شهره لشکر ز کجا می آید؟

2. که ز عشقش دل خلقی به بلا می آید

3. فتنه جان من خسته دل آمد چشمش

4. باز بر جان من این فتنه کجا می آید؟

5. باد مشک از سر زلفش بوزید، ای بلبل

6. بوستان را خبری ده که صبا می آید

7. عاشقان را به گه رفتن و باز آمدنش

8. دل ز جا می رود و باز به جا می آید

9. از وفا بوی ندارد، تو چنین صورت کن

10. گر چه از صورت او بوی وفا می آید

11. ما به نظاره آن ماه چنان مستغرق

12. که همه خلق به نظاره ما می آید

13. خسروا، هر چه ترا بر سرت آید نه از اوست

14. عقل داند که سراسر ز قضا می آید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو
* که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
شعر کامل
حافظ
* گر ز چین آشوب برخیزد عجب نبود که باز
* بر سر زلف تو افتاده‌ست چین تازه‌ای
شعر کامل
فروغی بسطامی
* لاله رخساره بخون شوید و سیراب شود
* سرو کوتاه کند دست و سرافراز آید
شعر کامل
خواجوی کرمانی