امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 878

1. یاری کس از کرشمه و خوبی نشان بود

2. از وی وفا مجوی که نامهربان بود

3. زانجا که هست خنده گل بلبل خراب

4. بر حق بود که عاشق روی چنان بود

5. ای آفتاب، بار دگر چون توانت دید

6. جایی که سایه تو برین دل گران بود

7. نزدیک دل بوند بتان، وان که همچو تست

8. نزدیک دل مگوی که نزدیک جان بود

9. گر روی تافتی سخنی گوی در چمن

10. گل را دهند قیمت وبو رایگان بود

11. خاموشیش حکایت حال است گوش دار

12. عاشق که در حضور رخت بی زبان بود

13. گفتی که ناله های فلان گوش من ببرد

14. آخر چنین چرا همه شب در فغان بود؟

15. آن را که میخلی همه شب در میان دل

16. گر تا به روز ناله کند، جای آن بود

17. عمدا جدا مباش که در جان خسروی

18. گر خود هزار ساله ره اندر میان بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از اندیشهٔ بد بپرداز دل
* برافراز تاج و برفراز دل
شعر کامل
فردوسی
* شانه شمشاد را دست نگارین می کند
* بس که در زلف گرهگیر تو دلها خون شده است
شعر کامل
صائب تبریزی
* ما به فلک بوده‌ایم یار ملک بوده‌ایم
* باز همان جا رویم جمله که آن شهر ماست
شعر کامل
مولوی