انوری_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 110

1. عجب عجب که ترا یاد دوستان آمد

2. درآ درآ که ز تو کار ما به جان آمد

3. مبر مبر خور و خوابم ز داغ هجران بیش

4. مکن مکن که غمت سود و دل زیان آمد

5. چه می‌کنی به چه مشغولی و چه می‌طلبی

6. چه گفتمت چه شنیدی چه در گمان آمد

7. مزن مزن پس از این در دل آتشم که ز تو

8. بیا بیا که بدین خسته دل غمان آمد

9. چنان که بود گمان رهی به بدعهدی

10. به عاقبت همه عهد تو همچنان آمد

11. کرانه کردی از من تو خود ندانستی

12. که دل ز عشق تو یکباره در میان آمد

13. مکن تکبر و بهر خدای راست بگوی

14. که تا حدیث منت هیچ بر زبان آمد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* انگور سیاهست و چوماهست و عجب نیست
* زیرا که سیاهی صفت ماه روانست
شعر کامل
منوچهری
* از گلوی خود بریدن وقت حاجت همت است
* ورنه هر کس گاه سیری پیش سگ نان افکند
شعر کامل
صائب تبریزی
* کنون که از کمر کوه موج لاله گذشت
* بیار کشتی می، نوبت پیاله گذشت
شعر کامل
صائب تبریزی