انوری_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 318

1. خه مرحبا و اهلا آخر تو خود کجایی

2. احوال ما نپرسی نزدیک ما نیایی

3. ما خود نمی‌شویمت در روی اگرنه آخر

4. سهلست اینکه گه‌گه رویی بما نمایی

5. بی‌خرده راست خواهی گرچه خوشت نیاید

6. بدخوی خوبرویی بیگانه آشنایی

7. گفتم غمت بکشتم گفتا چه زهره دارد

8. غم آن قدر نداند کاخر تو آن مایی

9. الحق جواب شافی اینک چنینت خواهم

10. دادی به یک حدیثم از دست غم رهایی

11. گویی بدان میارم کز بد بتر کنم من

12. من زین سخن نه لنگم تو با که در کجایی

13. نه برگ این ندارم هان خیر می چگویی

14. نی دست آن نداری هین زود می چه پایی

15. گر انوری نباشد کم گیر تیره‌روزی

16. تو کار خویش می‌کن ای جان و روشنایی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* کیست در این شهر که او مست نیست
* کیست در این دور کز این دست نیست
شعر کامل
مولوی
* بیایید بیایید که گلزار دمیده‌ست
* بیایید بیایید که دلدار رسیده‌ست
شعر کامل
مولوی
* دم مرگ چون آتش هولناک
* ندارد ز برنا و فرتوت باک
شعر کامل
فردوسی