انوری_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیدهٔ شمارهٔ 182 - در مدح سیدالسادات جعفر علوی

1. ای به درگاه تو بر قصه‌رسان صاحب ری

2. ره‌نشین سر کوی کرمت حاتم طی

3. اختران در هوس پایهٔ اعلای سپهر

4. سوی ایوان تو آورده به علیین پی

5. و آسمان در طلب واسطهٔ عقد نجوم

6. روی در رای تو آورده که وی شاهد وی

7. فلک جاه ترا خارج عالم داخل

8. قطب تدبیر تو را عروهٔ تقدیر جدی

9. جاه تست ای ز جهان بیش جهانی که درو

10. وهم را پر ببرد حیرت و فکرت را پی

11. چه نبی چون تو کنی یاد پیمبر چه ابی

12. باز اگر او کند این لطف چه جعفر چه نبی

13. صاحب و صدر جهانی و جهان زنده به تست

14. عقل داند که به جان زنده بود قالب حی

15. ملک را رای تو معمور چنان می‌دارد

16. که به تدبیر برون برد خرابی از می

17. صبح را رای تو گر پردهٔ کتمان بدرد

18. نیز کس چهرهٔ خورشید نبیند بی خوی

19. نیل خواهد رخ خورشید مگر وقت زوال

20. قصر میمون ترا ناقص از آن گردد فی

21. اندر آن معرکه گر حملهٔ شبگیر قضا

22. عالم عافیت از دست حوادث شد طی

23. چرخ می‌گفت که برکیست تلافی وجود

24. همتت دست ببر بر زد و گفتا که علی

25. خویشتن بر نظرت جلوه همی کرد جهان

26. آسمان گفت که خود را چکنی رسواهی

27. التفات تو عنان چست از آن کرد که بود

28. در ازای نظرت نسیه و نقدش لاشئی

29. به خلافت پدرت سر چو نیاورد فرود

30. به وزارت که کند رای ترا قانع کی

31. وحدت نوع تو بر شخص تو مقصور کند

32. عقل صرفی که نظیرت ندهد مطلب ای

33. بر حواشی کمالات تو آید پیدا

34. گرچه در اصل کشیدند طراز بیدی

35. بر نکوخواه تو مشکل نشود وحی از خواب

36. بر بداندیش تو ظاهر نشود رشد از غی

37. قطره در چشم حسودت نشگفت ار بفسرد

38. زانکه غم در نفسش تعبیه دارد مه دی

39. دشمنت کرمک پیله است که بر خود همه سال

40. کفن خود تند این را به دهان آن از قی

41. تا زبان زخمه بود چون به حدیث آید عود

42. تا دهان نغمه بود چون به خروش آید نی

43. سرو وش در چمن باغ معالی می‌بال

44. تا جهانی کمر امر تو بندند چو نی

45. در هر آن دل که ز اقبال تو درد حسدست

46. داروی بازپسین باد برو یعنی کی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تو به چندین نظر لطف نبینی در ما
* ما به یک دیده ز صد جا نگرانیم ترا
شعر کامل
صائب تبریزی
* تلخکامی نبود در شکرستان وصال
* نامه آور نگه و بوسه پیام است اینجا
شعر کامل
صائب تبریزی
* گاه خلوت صوفیان وقت با موی چو شیر
* ورد خود ذکر برنج و شیر و شکر کرده‌اند
شعر کامل
سنایی