عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 386

1. اگر خورشید خواهی سایه بگذار

2. چو مادر هست شیر دایه بگذار

3. چو با خورشید هم‌تک می‌توان شد

4. ز پس در تک زدن چون سایه بگذار

5. چو همسایه است با جان تو جانان

6. بده جان و حق همسایه بگذار

7. تو را سرمایهٔ هستی بلایی است

8. زیانت سود کن سرمایه بگذار

9. چو مردان جوشن و شمشیر برگیر

10. نه‌ای آخر چو زن پیرایه بگذار

11. فلک طشت است و اختر خایه در طشت

12. خیال علم طشت و خایه بگذار

13. فروتر پایهٔ تو عرش اعلاست

14. تو برتر رو فروتر پایه بگذار

15. فرید از مایهٔ هستی جدا شد

16. تو هم مردی شو و این مایه بگذار


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
* هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
شعر کامل
حافظ
* بجای سخن گر بتو جان فرستم
* چنان دان که زیره بکرمان فرستم
شعر کامل
سیف فرغانی
* سیل دریا دیده هرگز برنمی گردد به جوی
* نیست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شود
شعر کامل
صائب تبریزی