عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 672

1. هر که جان درباخت بر دیدار او

2. صد هزاران جان شود ایثار او

3. تا توانی در فنای خویش کوش

4. تا شوی از خویش برخودار او

5. چشم مشتاقان روی دوست را

6. نسیه نبود پرتو رخسار او

7. نقد باشد اهل دل را روز و شب

8. در مقام معرفت دیدار او

9. دوست یک دم نیست خاموش از سخن

10. گوش کو تا بشنود گفتار او

11. پنبه را از گوش بر باید کشید

12. بو که یکدم بشنوی اسرار او

13. نور و نار او بهشت و دوزخ است

14. پای برتر نه ز نور و نار او

15. دوزخ مردان بهشت دیگران است

16. درگذر زین هر دو در زنهار او

17. کز امید وصل و از بیم فراق

18. جان مردان خون شد اندر کار او

19. عاشقان خسته دل بین صد هزار

20. سرنگون آویخته از دار او

21. همچو مرغ نیم بسمل مانده‌اند

22. بیخود و سرگشته از تیمار او

23. صد هزاران رفته‌اند و کس ندید

24. تا که دید از رفتگان آثار او

25. زاد عطار اندرین ره هیچ نیست

26. جز امید رحمت بسیار او


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نبخشود بر حال پروانه شمع
* نگه کن که چون سوخت در پیش جمع
شعر کامل
سعدی
* پبش امواج خوادث پایداری سهل نیست
* مرد باید تا نیندیشد ز طوفان مرد کو؟
شعر کامل
رهی معیری
* مجال خواب نمی‌باشدم ز دست خیال
* در سرای نشاید بر آشنایان بست
شعر کامل
سعدی