عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 77

1. تا در تو خیال خاص و عام است

2. از عشق نفس زدن حرام است

3. تا هیچ و همه یکی نگردد

4. دعوی یگانگیت عام است

5. تا پاک نگردی از وجودت

6. هر پختگیی که هست خام است

7. چون اصل همه به قطع هیچ است

8. این از همه، هیچ ناتمام است

9. تو اصل طلب ز فرع بگذر

10. کین یک گذرنده و آن مدام است

11. چون او همه را ندید می‌گفت

12. اکنون جز ازین همه کدام است

13. هر مرد که مرد هیچ آمد

14. او را همه چیز یک مقام است

15. تا تو به وجود مانده‌ای باز

16. در گردن تو هزار دام است

17. کانجا که وجود دم به دم نیست

18. اصلت عدم علی‌الدوام است

19. شرمت نامد از آن وجودی

20. کان را به نفس نفس قیام است

21. بگذر ز وجود و با عدم ساز

22. زیرا که عدم، عدم به نام است

23. می‌دان به یقین که با عدم خاست

24. هرجا که وجود را نظام است

25. آری چو عدم وجود بخش است

26. موجوداتش به جان غلام است

27. چون فقر عدم برای خاص است

28. کفر است کزو نصیب عام است

29. گر تو سر هیچ هیچ داری

30. در هر گامت هزار کام است

31. وامانده به ذره‌ای تو کم باز

32. هرگز نه تو را جم و نه جام است

33. عطار ز هیچ هیچ دل یافت

34. آن دل که برون دال و لام است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا که مرا شیر غمت صید کرد
* جز که همین شیر شکاریم نیست
شعر کامل
مولوی
* دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
* باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
شعر کامل
سعدی
* ابلهی کو روز روشن شمع کافوری نهد
* زود بینی کش بشب روغن نباشد در چراغ
شعر کامل
سعدی