عطار_الهی نامهبخش سیزدهم (فهرست)

شمارهٔ 20-(18) حکایت بهلول

1. یکی می‌رفت در بغداد بر رخش

2. تو گفتی بود در دعوی جهان بخش

3. پس و پیشش بسی سرهنگ می‌شد

4. بمردم بر ازو ره تنگ می‌شد

5. ز هر سوئی خروش طَرِّقوا بود

6. که بردابرِدِ او از چارسو بود

7. مگر بهلول مشتی خاک برداشت

8. بشد وان خفیه‌اش پیش نظر داشت

9. که چندین کبر از خاکی روا نیست

10. که گر فرعون شد خواجه خدا نیست

11. بدین ترتیب رَو تا اهلِ بازار

12. همه بنهاده دام از بهرِ مردار

13. چو مطلوب کسی مردار باشد

14. کجا با سرِّ قدسش کار باشد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نفس سوخته لاله خطی آورده است
* از دل خاک، که آرام در آنجا هم نیست
شعر کامل
صائب تبریزی
* عقل حیران شود از خوشهٔ زرین عنب
* فهم عاجز شود از حقهٔ یاقوت انار
شعر کامل
سعدی
* گر من از دوست بنالم نفسم صادق نیست
* خبر از دوست ندارد که ز خود با خبرست
شعر کامل
سعدی