عطار_الهی نامهبخش سیزدهم (فهرست)

شمارهٔ 21-(19) حکایت مرد مجنون و رعنایان

1. بره دربود مجنونی نشسته

2. که می‌رفتند قومی یک دو رسته

3. مگر آن قوم دنیاوار بودند

4. که غرق جامه و دستار بودند

5. ز رعنائی و کبر و نحوت و جاه

6. چو کبکان می‌خرامیدند در راه

7. چو آن دیوانهٔ بی خان و بی مان

8. بدید آن خیلِ خود بین را خرامان

9. کشید از ننگ سر در جیب آنگاه

10. که تا زان غافلان خالی شد آن راه

11. چو بگذشتند سر بر کرد از جیب

12. یکی پرسید ازو کای مردِ بی عیب

13. چرا چون روی رعنایان بدیدی

14. شدی آشفته و سر درکشیدی

15. چنین گفت او که سر را درکشیدم

16. ز بس باد بروت اینجا که دیدم

17. که ترسیدم که برباید مرا باد

18. چو بگذشتند سر بر کردم آزاد

19. ولی چون گندِ رعنایان شنیدم

20. شدم بی طاقت و سر درکشیدم

21. چو هفت اعضات رعنائی گرفتست

22. جهانی از تو رسوائی گرفتست

23. کسانی کین صفت از خویش بردند

24. بدنیا کار عقبی پیش بردند


قبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چه فتنه بود که مشاطه قضا انگیخت
* که کرد نرگس مستش سیه به سرمه ناز
شعر کامل
حافظ
* بس که رفتند شهیدان غمت سوی عدم
* لاله ها غرقه به خون می دمد آن صحرا را
شعر کامل
جامی
* نیکخواهانم نصیحت می‌کنند
* خشت بر دریا زدن بی‌حاصلست
شعر کامل
سعدی