عطار_الهی نامهبخش دوم (فهرست)

شمارهٔ 11-(10) حکایت ابوالفضل حسن و کلمات او در وقت نزع

1. چو بوالفضل حسن در نزع افتاد

2. یکی گفتش که ای شرع از تو آباد

3. چو برهد یوسف جان تو از چاه

4. فلان جائی کنیمت دفن آنگاه

5. زبان بگشاد شیخ و گفت زنهار

6. که آن جای بزرگانست و ابرار

7. که باشد همچو من صد بی سر و پای

8. که خود را گور خواهد در چنان جای

9. بدو گفتند ای نیکو دل پاک

10. کجا خواهی که آنجا باشدت خاک

11. زبان بگشاد با جانی همه شور

12. که بر بالای آن تل بایدم گور

13. که آنجا هم خراباتی بسی هست

14. هم از دزدان بی حاصل کسی هست

15. مقامر نیز بسیارند آنجا

16. همی جمله گنه گارند آنجا

17. کنیدم دفن هم در جای ایشان

18. نهید آنگه سرم بر پای ایشان

19. که من درخورد ایشانم همیشه

20. که در معنی چو دزدانم همیشه

21. میان این گنه گارانست کارم

22. که با آن کاملان طاقت ندارم

23. چه گر این قوم بس تاریک باشند

24. بنور رحمتش نزدیک باشند

25. چو جائی تشنگی باشد بغایت

26. کشد در خویشتن آبی نهایت

27. که هر جائی که عجزی پیش آید

28. نظر آنجا ز رحمت بیش آید


قبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان
* خط همی‌بیند و عارف قلم صنع خدا را
شعر کامل
سعدی
* سپید و سیاهست هر دو زمان
* پس یکدگر تیز هر دو دوان
شعر کامل
فردوسی
* کبوتری که نیاید به زیر پنجهٔ شاه
* سرش ز دست قضا پایمال شاهین باد
شعر کامل
فروغی بسطامی