عطار_الهی نامهبخش سوم (فهرست)

شمارهٔ 11-(9) سؤال کردن آن درویش از مجنون که سال عمر تو چندست

1. مگر پرسید درویشی ز مجنون

2. که چندست ای پسر سن تو اکنون

3. جوابش داد آن شوریده احوال

4. که سن من هزارست و چهل سال

5. بدو گفتا چه می‌گوئی تو غافل

6. مگر دیوانه‌تر گشتی تو جاهل

7. پس او گفتا بسی سر وقت بودست

8. که لیلی یک نفس رویم نمودست

9. چل عمر منست و این زیانست

10. ولی عمر هزاران آن زمانست

11. چو این چل سال من با خویش بودم

12. ز نقد عمر خود درویش بودم

13. ولی آن یک زمان سالی هزارست

14. که با لیلی مرا خود بی‌شمارست

15. هزاران سال یک دم باشد آنجا

16. چه می‌گویم کزین کم باشد آنجا

17. چو دریابد وجود بی‌نهایت

18. دو عالم را عدم ماند ولایت

19. ببین ای دوست تا این چه وجودست

20. که یک یک ذره آن را در سجودست

21. وجودست آنکه نه بیش ونه کم شد

22. درو خواهد همه چیزی عدم شد

23. زهی عالی وجودی کین وجودات

24. درو معدوم خواهد شد بلذّات

25. چو مرد آنجایگه نابود گردد

26. زیانش جمله آنجا سود گردد

27. اگر دست آورد خلق جهانی

28. یکی بر دامنش نرسد زمانی

29. چو نه این کس بود نه دامن او

30. که گردد یک زمان پیرامن او


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* طبیب عشق مسیحادم است و مشفق لیک
* چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
شعر کامل
حافظ
* با خارکشان نشین که اندر دو سه روز
* صد برگ بساخت گل ز یک دستهٔ خار
شعر کامل
انوری
* غافل مشو ز عمر که ساکن نمی شود
* سیل عنان گسسته اقامت پذیر نیست
شعر کامل
رهی معیری