عطار_مختارنامهباب چهل و ششم: در معانیی كه تعلّق به صبح دارد (فهرست)

شمارهٔ 41

1. دوش آن بت مستم به طلب آمده بود

2. شب خوش میکرد آن که به شب آمده بود

3. چه سود که چون صبح وصالش بدمید

4. جانم به وداع تن به لب آمده بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی
* تو برو بهر علاج دل بیمار دگر
شعر کامل
وحشی بافقی
* بید مجنون در تمام عمر سر بالا نکرد
* حاصل بی حاصلی نبود به جز شرمندگی
شعر کامل
صائب تبریزی
* پیوسته است سلسله موجها به هم
* خود را شکسته هر که دل ما شکسته است
شعر کامل
صائب تبریزی