عطارنزهت الاحباب (فهرست)

شمارهٔ 21-حکایت

1. آن شنیدی گفت پیری با پسر

2. کای پسر از کاردنیا الحذر

3. خدمت یزدان خود کن روز و شب

4. تا شود از خار تو پیدا رطب

5. آینهٔ جان را مصفا کن بذکر

6. کلّ مصنوعات را می‌بین بفکر

7. در طریقت چون زدی دم ای فقیر

8. هر که را بینی فتاده دستگیر

9. گریه و زاری مکن بر مردگان

10. کین گناهست نزد حق ای کاردان

11. گر توانی بهر ایشان خیر کن

12. اندرین معنی که گفتم سیر کن

13. بوستان و گلستان را گل نماند

14. این همه ازوی بماند و او نماند

15. عمر اصحاب عزا بسیار باد

16. خاطر غمخوارگانش شاد باد

17. این بگفت آمد بزیر از شاخسار

18. نزد بلبل شد گرفتش در کنار

19. دل دهی دادش که مگری بیش ازین

20. او برحمت باد از جان آفرین

21. هر که آنجا بود از پیر و جوان

22. هر کسی گشتند از سوئی روان

23. ماند بلبل با دلی پر داغ و درد

24. روز چندی ناله و فریاد کرد

25. در فراق یار خود جان را بداد

26. رفت سوی عالم معنی چو باد

27. ما دگر خواهیم رفت از این جهان

28. کس نماند در زمانه جاودان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سعدیا عمر گران مایه به پایان آمد
* همچنان قصه سودای تو را پایان نیست
شعر کامل
سعدی
* ورق گردانی عمر زلیخا نامه ای دارد
* که انجام محبت خوشتر از آغاز می گردد
شعر کامل
صائب تبریزی
* صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز
* بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
شعر کامل
حافظ