بابا افضل کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 6

1. در آب و گل که آورد، آیین جان نهادن؟

2. بر دوش جان نازک، بار گران نهادن؟

3. شاداب شاخ جان را، از بوم جاودانی

4. برکندن از چه علت، در خاکدان نهادن؟

5. ز آوردن تن و جان، با هم چه سود بینی

6. جز درد تن فزودن، جر بار جان نهادن

7. گویندۀ سمر را، زین حال در خور آید

8. صد قصه جمع کردن، صد داستان نهادن

9. از داستان و قصه، بگذر که غصه باشد

10. پیش گرسنه چندی، از هیچ خوان نهادن

11. گفت و شنید کم کن، گر رهروی که از سر

12. شاید برای توشه، چشم و زبان نهادن

13. کاری شگرف باشد، در ره روش قدم را

14. از سود برگرفتن و اندر زیان نهادن

15. گاه بلا به مردی، تن در میان فکندن

16. کام و هوای خود را، بر یک کران نهادن

17. رسمی است عاشقان را، هنگام نامرادی

18. از دل کرانه جستن، جان در میان نهادن

19. در دین عشق هرگز، جز رسم پاکبازی

20. دینی توان گرفتن؟ رسمی توان نهادن؟

21. کار تو خواب بینم، در راه، گاه رفتن

22. پس جرم نارسیدن، بر همرهان نهادن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دلم ز پرده برون شد کجایی ای مطرب
* بنال هان که از این پرده کار ما به نواست
شعر کامل
حافظ
* طریق حق رو و در هر کجا که خواهی باش
* که کنج خلوت صاحبدلان مکانی نیست
شعر کامل
سعدی
* مده ای حکیم پندم که به کار درنبندم
* که ز خویشتن گزیرست و ز دوست ناگزیرم
شعر کامل
سعدی