بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 1100

1. طبع سرکش خاک‌گشت و چشم شرمی وانکرد

2. شمع سر بر نقش پا سایید و خم پیدا نکرد

3. عمرها شد آمد و رفت نفس جان می‌کند

4. ما و من بیرون در فرسود و در دل جا نکرد

5. زندگی بیع و شرای ما و من بی‌سود یافت

6. کس چه سازد آرمیدن با نفس سودا نکرد

7. سرکشی گر بر دماغت زد شکست آماده باش

8. خاک از شغل عمارت عافیت برپا نکرد

9. سعی فطرت دور گرد معنی تحقیق ماند

10. غیرت او داشت افسونی‌که ما را ما نکرد

11. هرکجا رفتم نرفتم نیم‌گام از خود برون

12. صد قیامت رفت وامروز مرا فردا نکرد

13. با خیالت غربتم صد ناز دارد بر وطن

14. جان فدای بی کسی هاکز توام تنها نکرد

15. دامن خود گیر و از تشویش دهر ‌آزاد باش

16. قطره را تا جمع شد دل یادی از دریا نکرد

17. فرع را از اصل خویش آگاه باید زیستن

18. شیشه را سامان مستی غافل از خارا نکرد

19. انقلاب ساز وحدت‌کثرت موهوم نیست

20. ربط بی‌اجزاییی ما را خیال اجزا نکرد

21. جود مطلق درکمین سایل‌ست اما چه سود

22. شرم تکلیف اجابت دست ما بالا نکرد

23. نام عنقا نقشبند پردهٔ ادراک نیست

24. هیچکس زین بزم فهم آن پری پیدا نکرد

25. بیدل از نقش قدم باید عیار ماگرفت

26. ناتوانی سایه را هم زیردست ما نکرد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* معاشران گره از زلف یار باز کنید
* شبی خوش است بدین قصه‌اش دراز کنید
شعر کامل
حافظ
* عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند
* برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر
شعر کامل
سعدی
* مردمی و رادمردی زو همی بوید بطبع
* همچنان کز کلبه عطار بوید مشک و بان
شعر کامل
فرخی سیستانی