بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2291

1. عمرها شد از ادب موج گهر در دامنم

2. ننگ لغزیدن ندارم پای سر در دامنم

3. با حلاوت آنقدر جوشیدم از یاد لبی

4. کارزو چین شد چو بند نیشکر در دامنم

5. تا عرق باشد نم اشکی دگر درکار نیست

6. چون جبین شرمساران چشم تر در دامنم

7. برکمر دارند دامن وحشت آهنگان و من

8. وحشتی دارم که می‌بندد کمر در دامنم

9. می‌زدم پایی به غفلت فتنه‌ها وا کرد چشم

10. خفته بود آشوب چندین دشت و در، در دامنم

11. بیش ازبن نتوان در پرواز گمنامی زدن

12. کز خجالت ریخت عنقا بال و پر در دامنم

13. ناامید وحشتم از بیدماغیها مپرس

14. بس که چیدم نیست از دامن اثر در دامنم

15. عشق ز افسون نفس هیهات آگاهم نکرد

16. چنگ زد این خار غم پر بی‌خبر در دامنم

17. با فلک‌گفتم ره صحرای عجزم طی نشد

18. گفت من‌ هم چون تو حیران سفر در دامنم

19. در چه سامان است بیدل‌ کسوت مجنون من

20. تا گریبان در خیال آید سحر در دامنم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به دردی کن دوای من که بیماران عشقت را
* کند درد تو درمانی کند زهر تو تریاقی
شعر کامل
سلمان ساوجی
* خطی دارد زمشک ناب ‌گرد ارغوان پیدا
* دلی دارد چو سنگ سخت زیر پرنیان‌ پنهان
شعر کامل
امیر معزی
* خلق خوش در نوبهار عافیت دارد مرا
* خاکساری در حصار عافیت دارد مرا
شعر کامل
صائب تبریزی