بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 2342

1. حسرتی در دل نماند از بسکه ما واسوختیم

2. یک دماغی داشتیم آن هم به سودا سوختیم

3. کس درین محفل زبان‌دان گداز دل نبود

4. چون سپند از خجلت عرض تمنا سوختیم

5. نشئهٔ تحقیق ما را شعلهٔ جواله‌کرد

6. گرد خودگشتیم چندانی‌که خود را سوختیم

7. حال هم وهم است از مستقبل اینجا دم مزن

8. آتش ما شد بلند امروز و فردا سوختیم

9. در چراغان وفا تأثیر شوق دیگر است

10. خواب درچشم تماشا سوخت تا ما سوختیم

11. یک قدم وحشت ادا شد گرمی جولان شوق

12. همچو برق از جادهٔ نقش‌ کف پا سوختیم

13. اضطراب شعله‌ ی ما داغ افسردن نداشت

14. چون نفس از خواهش آرام دلها سوختیم

15. در دیار ما جو شمع از بسکه قحط درد بود

16. تا شود یک داغ پیدا جمله اعضا سوختیم

17. از نشان و نام ما بگذرکه ما بیحاصلان

18. دفتر خود یک قلم در بال عنقا سوختیم

19. صرفهٔ ما نیست بیدل خدمت دیر و حرم

20. شمع خود در هرکجا بردیم خود را سوختیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سیل سرشک ما ز دلش کین به درنبرد
* در سنگ خاره قطره باران اثر نکرد
شعر کامل
حافظ
* ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منتها
* ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه‌ها
شعر کامل
مولوی
* آن را که بوی عنبر زلف تو آرزوست
* چون عود گو بر آتش سودا بسوز و ساز
شعر کامل
حافظ