بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 853

1. بعدازین باید سراغ‌من ز خاموشی‌گرفت

2. داشتم نامی درین یارن فراموشی‌گرفت

3. پردهٔ ناموس هستی بود آغوش‌کفن

4. از نفس آیینه تنگ آمد نمدپوشی‌گرفت

5. دوستان را ما وتو افکند دور از یکدگر

6. ای غبار آخر سر راه به همجوشی‌گرفت

7. گر به‌این آهنگ جوشد نغمهٔ ساز وفاق

8. صورخواهد چون طنین پشه سرگوشی‌گرفت

9. الفت دلها فشار توأم بادام داشت

10. عبرت اینجا باج تنگی از هماغوشی‌گرفت

11. برنگشت از دشت استغنا غبار رفته‌ام

12. ازکه‌پرسم دامن نازی‌که بیهوشی‌گرفت

13. شکرکن بیدل‌که درتوفان نیرنگ شعور

14. عالمی شد غرق و دست ما قدح‌نوشی‌گرفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند
* ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم
شعر کامل
سعدی
* دلا چندم بریزی خون ز دیده شرم دار آخر
* تو نیز ای دیده خوابی کن مراد دل بر آر آخر
شعر کامل
حافظ
* قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
* قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
شعر کامل
حافظ