غزل شمارهٔ 41
1. رسم وفا ز یار طلب می کنیم و نیست
2. وز بی وفا کنار طلب می کنیم و نیست
3. از باغ روزگار گلی تازه بر مراد
4. بی زخم نوک خار طلب می کنیم و نیست
5. جامی که بعد ازو ندهد درد سر خمار
6. در دو روزگار طلب می کنیم و نیست
7. بویی ز عطر طرّه عنبر فشان یار
8. از باد نوبهار طلب می کنیم و نیست
9. سروی به اعتدال قد خوش خرام یار
10. بر طرف جویبار طلب می کنیم و نیست
11. صد دیده را ز خاک درش چشم روشنی است
12. ما نیز از آن غبار طلب می کنیم و نیست
13. بسیار بارهاست که ابن حسام را
14. در کوی یار بار طلب می کنیم و نیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده