فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 144

1. هر چه در عالم بود او راست مغز و پوستی

2. مغز او معلای او صورت او پوست پوست

3. صورت ار چه شد هویدا لیک سر تا پا قفاست

4. معنی ارچه شد نهان لیکن سراسر روست روست

5. معنی هر چیز تسبیح خدا و حمد او

6. صورت آن پردة او سر معنی اوست اوست

7. با زبان فطرت اصلی است تسبیح همه

8. نیست تکلیفی برایشان طبعشانرا خوست خوست

9. عارفانند اهل معنی مغز می بینند مغز

10. جاهلانند اهل صورت ناظران پوست پوست

11. من نیم از عارفان و نیستم از جاهلان

12. از کف بحر معانی روزی من جوست جوست

13. چون ندارم ره بدریا کرده ام با جوی خوی

14. چون ندارم ره بمجلس مسکن من کوست کوست

15. فیض را دیدم بگلزار حقیقت در طواف

16. گفتمش ره یافتی گفتا نصیبم بوست بوست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود
* آن چه با خرقه زاهد می انگوری کرد
شعر کامل
حافظ
* عشق پیری است که ساغر زده‌ایم از کف او
* عقل طفلی است که دانا شده در مکتب ما
شعر کامل
فروغی بسطامی
* حافظ ار خصم خطا گفت نگیریم بر او
* ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
شعر کامل
حافظ