فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 372

1. تا چند بزنجیر خرد بند توان بود

2. بی بال و پر شور جنون چند توان بود

3. با بی‌خبران بی‌بصران چند توان زیست

4. در زمرهٔ کوران و کران چند توان بود

5. گر چشم تماشای جمال تو نداریم

6. با حسرت دیدار تو خرسند توان بود

7. گر نیست بدان زلف دو تا دست رس ما

8. خود موی توان گشت و در آن بند توان بود

9. با عشق رخت هر چه بخواهی بتوان کرد

10. دیوانه توان ز بست خردمند توان بود

11. ما طایر قدسیم و ز خلوتگه انسیم

12. پا بستهٔ این کهنه قفس چند توان بود

13. حیفست که جز بندگی نفس کند کس

14. چون بر سر ارواح خداوند توان بود

15. گر فیض جنون شامل حال تو شود فیض

16. با عیب سرا پای هنرمند توان بود

17. با موج محیط غمش آرام توان داشت

18. با شورش سوداش خردمند توان بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عارض از کافور و زلف از مشک داشت
* لعل سیراب از لبش لب خشک داشت
شعر کامل
عطار
* قصر فردوس که رضوانش به دربانی رفت
* منظری از چمن نزهت درویشان است
شعر کامل
حافظ
* سعدیا گر بکند سیل فنا خانهٔ عمر
* دل قوی دار که بنیاد بقا محکم ازوست
شعر کامل
سعدی