فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 474

1. بیا ساقیا بر سرم نور پاش

2. که از حدّ مستی گذشت انتعاش

3. ز عشقست تا روز مستیش پود

4. بجز ساقی من از دل خوش قماش

5. پیاپی بده ساقیا جام می

6. که بی مستیم نیست ممکن معاش

7. بده سفال شکسته میم

8. اگر جام زرین نباشد مباش

9. اگر محتسب گویدم درچهٔ

10. بگویم شرابست و مستیست فاش

11. چه پنهان کنم از که پنهان کنم

12. بداند کسی گو بدان هر که باش

13. چو نتوانی از حق نهفتن گنه

14. چه ترسی ز واعظ بترس از خداش

15. مرا از درون هست مستی ندام

16. که دارم ز خود بادهٔ بی تلاش

17. می کهنه‌ام ار برون نو بنو

18. فزاید بدل دم بدم انتعاش

19. ز می آنقدر خرقه‌ام پاک نیست

20. که پیر مغانش نگیرد بلاش

21. بنوش آنچه در ساغرت میکنند

22. ترا نیست کاری بدرد وصفاش

23. سر توبه را گر ببرند فیض

24. ز چشمان ساقی دهد خونبهاش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یکی درخت گل اندر فضای خلوت ماست
* که سروهای چمن پیش قامتش پستند
شعر کامل
سعدی
* چنان با تار زلف بسته دل پیوند الفت را
* که نتوان یک سر مویش ز یکدیگر جدا کردن
شعر کامل
فروغی بسطامی
* جذبه عاشق اثر در سنگ خارا می کند
* کوهکن معشوق خود از سنگ پیدا می کند
شعر کامل
صائب تبریزی