فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 541

1. درد دل مرا نکند به دوای خلق

2. بیماری خدای بهست از شفای خلق

3. رنج از خداست راحت و راحت ز خلق رنج

4. قربان یک بلای خدا صد عطای خلق

5. صحرا و کوه خوشترم آید ز شهر و ده

6. صد ره صدای کوه بهست از ندای خلق

7. هر یک ترا بدام بلای دگر کشد

8. ای چشم بسته روی مکن در قفای خلق

9. گویند خلق راه حق ایسنت زینهار

10. مشنو مرد بسوی جهنم بپای خلق

11. میکن حذر ز پیروی دیو سیرتان

12. زنهار سیلی نخوری ز ابتلای خلق

13. بار گرانشان بدل و جان به و برو

14. میکش برای حق دو سه روزی بلای خلق

15. آزار خلق روی دلت سوی حق کند

16. راهیست سوی معرفت حق جفای خلق

17. دانی تو فیض آنکه نیاید ز خلق هیچ

18. بگذر ز گفتگوی ملالت فزای خلق


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر آدمی که کشتهٔ شمشیر عشق شد
* گو غم مخور که ملک ابد خونبهای اوست
شعر کامل
سعدی
* دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
* که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
شعر کامل
حافظ
* قسم به عشق که از فیض پاکدامانی است
* که خلوت همه خوبان کنار آینه است
شعر کامل
صائب تبریزی