فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 654

1. بسوی او نگرم کان ناز می‌بینم

2. و گر بخویش سرا پا بناز می‌بینم

3. دل ار غمین شود آن راز خویش می‌یابم

4. و گر خوش است از آن دلنواز می‌بینم

5. بآسمان و زمین بینم ار بدیدهٔ دل

6. جبال معرفت و بحر راز می‌بینم

7. غبار غیر ز مرآت دل چو می‌روبم

8. بر وی جان دری از غیب باز می‌بینم

9. چو عشق نیست رهی سوی او سخن کوته

10. که راه دیگر و دور و دراز می‌بینم

11. بر وی دشمن اگر بسته شد دری از دوست

12. بروی دوست در دوست باز می‌بینم

13. زر وجود من از غش نمیرسد خالص

14. ببوتهٔ غم او تا گداز می‌بینم

15. وفای اوست وفا و وفای اوست وفا

16. وفا جفا شود ار امتیار می‌بینم

17. عنای او همه راحت غمش همه شادیست

18. بلای اوست عطا سوز و ساز می‌بینم

19. بغیر هستی او هستی نمی‌دانم

20. جهان همه بحقیقت مجاز می‌بینم

21. بمیرم ار بجز او زندهٔ گمان دارم

22. بسوزم ار بجز او کار ساز می‌بینم

23. فنا شوم اگر اغیار را بقا باشد

24. نباشم ار بجز او بی‌نیاز می‌بینم

25. حرام باد بر آن دل محبتش که درو

26. بجز محبت او را جواز می‌بینم

27. هزار سجده شکر ار کنی کمست ای فیض

28. که بر رخ تو در دوست باز می‌بینم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شقایق سوختی دایم سپندش
* که از چشم خسان ناید گزندش
شعر کامل
وحشی بافقی
* مگر از هیت شیرین تو می‌رفت حدیثی
* نیشکر گفت کمر بسته‌ام اینک به غلامی
شعر کامل
سعدی
* ز آسمان بگذرم ار بر منت افتد نظری
* ذره تا مهر نبیند به ثریا نرسد
شعر کامل
سعدی