فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 687

1. بیا ای اشک خونین تا که بر بخت زبون گریم

2. کشم آهی ز دل و ز ابر آزادی فزون گریم

3. اگر منعم کند از گریه عقل مصلحت بینم

4. ز کیشش رو بگردانم بفتوای جنون گریم

5. دمی با خویش پردازم بآه و ناله در سازم

6. بجان آتش در اندازم باحوال درون گریم

7. بسی تنگ آمدم زین تنگنای دهر پر وحشت

8. فلک خواهم که بشکافد درو با موسعون گریم

9. ز دست خود در آزارم که محنت را سزاوارم

10. بلای خود خودم هم خود بخود بر نفس دون گریم

11. خودم محبوس و خود محبس ندارم شکوهٔ از کس

12. بپای خویش ماندم بس ز دست خویش خون گریم

13. به ننماید رخم جانان که چشم پاک می‌باید

14. تریهم ینظرون خوانم ز هم لا یبصرون گریم

15. کسی حالم نمیپرسد و گر پرسند میخندند

16. گه از لاینطقون نالم گهی از ینطقون گریم

17. ز بس خون جگر می‌آیدم از دیدهٔ گریان

18. دوصد چشم دگر خواهم که بر زخم درون گریم

19. مرا از خویش غافل بودن اولی‌تر بود زیرا

20. نظر بر حال خود چون افکنم باید که خون گریم

21. قلم را فیض سوز این سخنها گریه می‌آرد

22. زبان لوح هم گوید که از ما یسطرون گریم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شبی که سرو تو شمع مزار من گردد
* چو گردباد به گردت غبار من گردد
شعر کامل
حزین لاهیجی
* اگر چه دوست به چیزی نمی‌خرد ما را
* به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
شعر کامل
حافظ
* حریف مجلس ما خود همیشه دل می‌برد
* علی الخصوص که پیرایه‌ای بر او بستند
شعر کامل
سعدی