فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 711

1. آرامت از تن میرود زین شاهدان سیمتن

2. یا رب چو مستیها کنی ز آن ساقی جان پیرهن

3. زین گلرخان بیوفا دل میرود ار جا ترا

4. گر جور بنماید لقا جانت نگنجد در بدن

5. از حسن جان لذت بری تا حسن جانت چون کند

6. از حسن جانان خود مگو کز تو نماند ما و من

7. ای آنکه داری صد طرب از نشاه نبت العنب

8. گر تر کنی ز آن باده لب جانت برقصد در بدن

9. زین آب تلخ ناگوار گر بگذری روزی سه چار

10. از سلسبیل خوشگوار جان گرددت هر ذره تن

11. احزای تن چون‌جان شود جان‌تاچه سرمستان شود

12. مستغرق جانان شود در عالم بی ما و من

13. این می چو در تن جا کند جانرا چنین شیدا کند

14. آن می چو با جانها کند چون جان اگر آید بتن

15. ز الایش تن پاک شو چالاک بر افلاک شو

16. تا جان ز جانان برخورد نزدیک او گیرد وطن

17. ای فیض در دنیا بچش از جام عشقش جرعهٔ

18. در خاک تا مستی کنی تا عشق بازی در کفن

19. گر دیدهٔ جانرا جلی سازی بانوار علی

20. نزد حسینت جا دهد بنمایدت روی حسن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
* می‌گویم و بعد از من گویند به دوران‌ها
شعر کامل
سعدی
* ز فراق جان من گر ز دو دیده در فشاند
* تو گمان مبر که از وی دل پرگهر ندارم
شعر کامل
مولوی
* مرا به حلقه صحبت مخوان ز تنهایی
* که نخل خوش ثمر من غنی ز پیوندست
شعر کامل
صائب تبریزی