فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 734

1. غمش غمی نه که از دل بدر توان کردن

2. دلش دلی نه که در وی اثر توان کردن

3. نه آن حبیب که او را بدل بود رحمی

4. نه آن رقیب که از وی حذر توان کردن

5. نه قامتش بصنوبر نشان توان دادن

6. نه نسبت رخ او با قمر توان کردن

7. نه زان دهان و میان نکتهٔ توان گفتن

8. نه دست با قد او در کمر توان کردن

9. نه تاب روی چو خورشید او توان آورد

10. نه بیفروغ رخش شب بسر توان کردن

11. مگر ز پادشه لطف او رسد مددی

12. ز سینه لشگر غم را بدر توان کردن

13. چو فیض در قدمش گر سری توان افکند

14. به پیش تیر غمش حان سپر توان کردن


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هر که عیبم کند از عشق و ملامت گوید
* تا ندیدست تو را بر منش انکاری هست
شعر کامل
سعدی
* این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
* تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
شعر کامل
حافظ
* ز رشک زلف سیاه توخورد چندان خون
* که نافه هم به جوانی سفید شد مویش
شعر کامل
صائب تبریزی