فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 885

1. نهال آرزو در سینه منشان گر خردمندی

2. که داغ حسرت آرد بار باغ آرزومندی

3. بدستت نیست چون‌ فرمان چه‌جوئی کام دل ایجان

4. چو داغ بندگی داری چکارت با خداوندی

5. ز خواهشهای پیچا پیچ بند آرزو بگسل

6. دل آزاده را بهر چه در زنجیر می‌بندی

7. بود تا آرزو در دل نگردد کام جان حاصل

8. ز دل هر آرزو بگسل که با دلدار پیوندی

9. منه گامی پی گامی که کام آید باستقبال

10. طریق بندگی بسپر ببین لطف خداوندی

11. بعشق حق صلائی زن خرد را پشت پائی زن

12. بنام و ننگ این باطل پرستان را چه در بندی

13. یکی بر آسمان تازی بر اوج قدس پروازی

14. درین محنت سرا تا کی بآب و خاک خرسندی

15. ثباتی نیست دنیا را براتی نیست عقبا را

16. نه نقدت هست نه نسیه بامید چه خرسندی

17. خداوندا دری بگشا جمال خویشتن بنما

18. رهم تا من ز قید خویش و رنج آرزومندی

19. خرد در حیرتم دارد هواها فتنه می‌بارد

20. مرا دیوانه کن یارب نمیخواهم خردمندی

21. فلک غم بر سرم بارد زمین در دل الم کارد

22. درین مادر پدر یارب کجا شد مهر فرزندی

23. چو از یادت شوم غافل نه جان ماند مرا نه دل

24. دمی بی باد تو بودن بفیض ایدوست نپسندی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دوستی با ناتوانان مایه روشندلی است
* موم چون با رشته سازد شمع محفل می شود
شعر کامل
صائب تبریزی
* جز از گوی و میدان نبودیش کار
* گهی زخم چوگان و گاهی شکار
شعر کامل
فردوسی
* به دردی کن دوای من که بیماران عشقت را
* کند درد تو درمانی کند زهر تو تریاقی
شعر کامل
سلمان ساوجی