فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 925

1. جدا شد از بر من آن انسی روحانی

2. شدم اسیر بلای فراق جسمانی

3. برفت یار و از او ماند حسرتی در دل

4. من و خیال وی و گفتگوی پنهانی

5. برفت روشنی چشم و شد جهان تیره

6. نه شب شناسم و نه روز از پریشانی

7. بود که بار دگر خدمتش شود روزی

8. کنم بطلعت او باز دیده نورانی

9. شود که باز به بینم لقای میمونش

10. وصال او بمن و من بوصلش ارزانی

11. بود بنامهٔ مشگین اوفتد نظرم

12. کشم بدیده از آن سرمهٔ سلیمانی

13. بدیدن خط او دیده‌ام شود روشن

14. بخواندن سخنانش کنم گل ‌افشانی

15. بیا وصال که تا زندگی ز سر گیرم

16. برو فراق ببر از برم گران جانی

17. ز فیض تا نفسی هست مژده وصلی

18. که عن قریب رود زین سراچهٔ فانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* این که تو داری قیامتست نه قامت
* وین نه تبسم که معجزست و کرامت
شعر کامل
سعدی
* با همه مشک‌فشانی نتواند سنبل
* که خم زلف تو را بیند و تابی نزند
شعر کامل
هلالی جغتایی
* از تو ای دوست نگسلم پیوند
* ور به تیغم برند بند از بند
شعر کامل
هاتف اصفهانی