فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 931

1. سوی من ای خجسته خو روی چرا نمیکنی

2. با همه لطف میکنی با دل ما نمیکنی

3. با همه کس ز روی مهر همدم و همنشین شوی

4. دست بدست و روبرو روی بما نمیکنی

5. با همه دست در کمر از گل و خور شکفته‌تر

6. در دل خسته‌ام بجز خار جفا نمیکنی

7. گفتی اگر تو جان دهی سوی تو میکنم نظر

8. جان بلبم رسید و تو وعده وفا نمیکنی

9. آهم از آسمان گذشت ناله ز لامکان گذشت

10. سوختم از غم تو من رحم چرا نمیکنی

11. خون دلم ز دیده شد کار دل رمیده شد

12. جان ز تنم پریده شد های چها نمیکنی

13. فیض گذشت عمر و هیچ کار خدا نکردهٔ

14. وین دو سه روزه مانده را صرف قضا نمیکنی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نقطه هایی که درین دایره فرد آمده اند
* همه حیرت زده گردش این پرگارند
شعر کامل
صائب تبریزی
* لبش ندانم و خدش چگونه وصف کنم
* که این چو دانهٔ نارست و آن چو شعلهٔ نار
شعر کامل
سعدی
* سر ز مستی برنگیرد تا به صبح روز حشر
* هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست
شعر کامل
حافظ