فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 496

1. بس که فرخ رخ و شکر لب و شیرین دهنی

2. رهزن دین و دلی، خانه کن مرد و زنی

3. من از این بخت سیه خواجهٔ شهر جبشم

4. تو از آن روی چو مه خسرو ملک ختنی

5. مادر دهر نیاورد چو تو شیرینی

6. پدر چرخ نپرورده چو من کوه کنی

7. دم ز کوثر نزنم تا لبت اندر نظر است

8. یاد جنت نکنم تا تو در این انجمنی

9. زان سر زلف دوتا دست نخواهم برداشت

10. تا مرا جمع نسازی و پریشان نکنی

11. گر به ساق تو رسد سیم سرشکم نه عجب

12. که سیه چشم و سهی قامت و سیمین ذقنی

13. چون فلک عاقبت از بیخ بنم خواهد کند

14. ستم است اینکه تو بنیاد مرا برنکنی

15. چشم ایام ندیده‌ست و نخواهد دیدن

16. که وصال تو چو تویی دست دهد بر چو منی

17. نزنی سایه بر آن زلف مسلسل گه رقص

18. تا از این سلسله صد سلسله بر هم نزنی

19. دیده برداشتن از روی تو مستحسن نیست

20. که به تصدیق نظر صاحب وجه حسنی

21. هیچ دیوانه به زنجیر نگنجد به نشاط

22. تا تو با سلسلهٔ زلف شکن برشکنی

23. نازت افزون شده از عجز فروغی، فریاد

24. که ستم پیشه و عاشق کش و عاجز فکنی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز بس که گشته ام از فکر آن میان باریک
* زشرم مردم باریک بین نهان شده ام
شعر کامل
جامی
* عیب نبود گر ترنج از دست نشناسم که نیست
* در همه مصرم کسی چون یوسف کنعان عزیز
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* دوستی با ناتوانان مایه روشندلی است
* موم چون با رشته سازد شمع محفل می شود
شعر کامل
صائب تبریزی