فروغی بسطامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 64

1. طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است

2. ولی دریغ که آن هم همیشه بیمار است

3. نگار مست شراب است و مدعی هشیار

4. فغان که دوست به خواب است و خصم بیدار است

5. چگونه در غم او دعوی وفا نکنم

6. که شاهدم دل مجروح و چشم خون‌بار است

7. هنوز قابل این فیض نیستم در عشق

8. وگرنه از پی قتلم بهانه بسیار است

9. پی پرستش خود برگزیده‌ام صنمی

10. که زلف خم به خمش حلقه‌های زنار است

11. نگیرم از سر زلفش به راستی چه کنم

12. که روزگار پریشان و کار دشوار است

13. به هیچ خانه نجستم نشان جانان را

14. که جانم از حرم و دیر هر دو بیزار است

15. لبش به جان گران‌مایه بوسه نفروشد

16. ندانم این چه متاع و چگونه بازار است

17. ز سوز نالهٔ مرغ چمن توان دانست

18. که در محبت گل مو به مو گرفتار است

19. فروغی آن رخ رخشنده زیر زلف سیاه

20. تجلی مه تابنده در شب تار است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چشم من کرد به هر گوشه روان سیل سرشک
* تا سهی سرو تو را تازه‌تر آبی دارد
شعر کامل
حافظ
* با کهنسالان مکن ای نوجوان کاوش که هست
* آتشی پوشیده در مغز چنار سالدار
شعر کامل
صائب تبریزی
* راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
* شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
شعر کامل
حافظ