هاتف اصفهانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 51

1. دانی که دلبر با دلم چون کرد و من چون کردمش

2. او از جفا خون کرد و من از دیده بیرون کردمش

3. گفتا چه شد آن دل که من از بس جفا خون کردمش

4. گفتم که با خون جگر از دیده بیرون کردمش

5. گفت آن بت پیمان‌گسل جستم ازو چون حال دل

6. خون ویم بادا بحل کز بس جفا خون کردمش

7. ناصح که می‌زد لاف عقل از حسن لیلی وش بتان

8. یک شمه بنمودم به او عاشق نه مجنون کردمش

9. ز افسانهٔ وارستگی رستم ز شرم مدعی

10. افسانه‌ای گفتم وزان افسانه افسون کردمش

11. از اشک گلگون کردمش گلگون رخ آراسته

12. موزون قد نو خاسته از طبع موزون کردمش

13. هاتف ز هر کس حال دل جستم چو او محزون شدم

14. ور حال دل گفتم به او چون خویش محزون کردمش


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* انصاف نیست پیش تو گفتن حدیث خویش
* من عهد می‌کنم که نگویم دگر سخن
شعر کامل
سعدی
* تاک بالا دست من بیعت به طوبی بسته است
* خوشه ام عقد اخوت با ثریا بسته است
شعر کامل
صائب تبریزی
* ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
* حلوا به کسی ده که محبت نچشیدست
شعر کامل
سعدی