هاتف اصفهانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 77

1. چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خدا کنی

2. که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی

3. تو شهی و کشور جان تو را تو مهی و جان جهان تو را

4. ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی

5. ز تو گر تفقدو گر ستم، بود آن عنایت و این کرم

6. همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی

7. همه جا کشی می لاله گون ز ایاغ مدعیان دون

8. شکنی پیالهٔ ما که خون به دل شکستهٔ ما کنی

9. تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین

10. همهٔ غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی

11. تو که هاتف از برش این زمان، روی از ملامت بیکران

12. قدمی نرفته ز کوی وی، نظر از چه سوی قفا کنی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چو خورشید زان چادر قیرگون
* غمی شد بدرید و آمد برون
شعر کامل
فردوسی
* جهان‌آفرین تا جهان آفرید
* سواری چو رستم نیامد پدید
شعر کامل
فردوسی
* به اندک فرصتی تاک از درختان گشت رعناتر
* نگردد زیردست آن کس که از اهل کرم باشد
شعر کامل
صائب تبریزی