حزین لاهیجی_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیده شمارۀ 19 : شکایت از زندگی در هند و مدح حضرت امیر مؤمنان علیه السّلام

1. با همه دعوی اسلام چو اصحاب سعیر

2. روزگاری ست که در دوزخ هنديم اسیر

3. از ضعیفی شده ام چون رگ اندیشه نزار

4. در جوانی شده ام پیرتر از عالم پیر

5. از قضا سخرۀ هندم، نه ز حرص و نه ز آز

6. کس نیارد به جهان پنجه زدن با تقدیر

7. لله الحمد که از دولت پایندۀ فقر

8. نیست چشم طمعم بر نعم شاه و وزیر

9. صبح، شبنم صفتم جرعۀ آبی ست نهار

10. شام بر کف چو هلالم لب نانی ست فطير

11. باشد از چشم دل افتادۀ من، دُرّ خوشاب

12. چون صدف هست گدای کف من ابر مطير

13. فطرتم مشعله افروز عقول است و کنون

14. شده گم، راه نجات من ازین خاک چو قير

15. می دانش نکنم در قدح از بیم فلک

16. این تنک ظرف مبادا شنود بوی عصير

17. بی صریر قلم پرده گشایی که مراست

18. عندلیبان گلستان نسرایند صفير

19. می خزد در شکن نامۀ من محشر شور

20. می دمد از گلوی خامۀ من نعرۂ شیر

21. با کمیتِ قلم من فکند نعل کمیت

22. با ضمیرم نکند جرأت اندیشه جریر

23. آب حیوان شده از خجلت نظمم پنهان

24. شرمسار از سعت دامن دریاست غدیر

25. لطف وجودت به هم آمیخته چون شعله و نور

26. لفظ و معنی به هم آمیخته چون شکّر و شیر

27. در مصاف سخنم لال شود، تیغ زبان

28. از صریر قلمم آب شود زهرۀ شیر

29. گر چه عالم شده در نقطۀ كلكم مضمر

30. لیک چون مَردُمکم در نظر دهر حقیر

31. عقل روشن چه کند، شب پرۀ جهل بلاست؟

32. طعن ظلمت زند این کور به خورشید منیر

33. سفله طبعان جهان جمع به یک ماحضرند

34. به سفه گرسنه، از لقمۀ دانش همه سیر

35. هر یک از موعظه افراخته رايات جدل

36. هر یک از طعن زبان، آخته بر من شمشیر

37. در شکست دل من کرده به هم عهد و قرار

38. طالع پیر و جوان، دیدۂ اعمىّ و قریر

39. یکی از جهل زند طعنه، که دانش غلط است

40. نسزد این همه در فکر معیشت تقصیر

41. یکی از عقل زند لاف که بایست گرفت

42. دامن عاطفت شاه عطابخش و وزیر

43. آن یکی می دهدم پند که در هند مجوی

44. کام بی تربیت قدرشناسان امیر

45. یک ازین رخ کندم مات که بایستی داد

46. مهرۀ طرح به این فیل شناسان کبیر

47. وان دگر ساز کند نغمه که بایستی ساخت

48. پردۀ مصلحت وقت، ملایم چو حریر

49. سفله ای طعن غرورم زند و نخوت طبع

50. خربطی نسبت فخرم دهد و جاه خطير

51. سخن بی سر و بن را نتوان شرح نوشت

52. سر اندیشه فرو برده به خود کلک دبیر

53. قصّه کوتاه که هر یک به نوایی دادند

54. ناقۀ هوش مرا در حدی از صوت حمیر

55. می خلد خار به چشمم ز جمال که و مه

56. می خزد مار به گوشم ز فسون بم و زیر

57. بس که از صورت بی معنی خلقم به شگفت

58. تکیه بر بالش حیرت زده ام چون تصویر

59. از تغافل نهدم پیر خرد، پنبه به گوش

60. خفتگان شب جهلند به گلبانگ نفير

61. همسر خویش حریفان همه را کرده خیال

62. سفله، پنداشته با خود همه را شبه و نظیر

63. شده از دست رَدَم گونۀ افلاک کبود

64. جامه نیلی نکنم در غم دنیای حقیر

65. راحت و رنج حیات گذران است چو موج

66. نشود شادی و غم پای نفس را زنجیر

67. جسم و جان را به بیان رشته الفت سُست است

68. نتوان طول امل داشت به این عمر قصير

69. خاک خُسبی نکند فطرت عالی گهرم

70. آتش از میل طبیعی رود آسان به اثیر

71. من کجا و سر این قوم فرومایه کجا؟

72. چه محل آینه را بر سر زانوی ضریر؟

73. حرف حق در دلشان نشتر الماس بود

74. جوق باطل صفتانی که مشارند و مشیر

75. به کرم اشعب و در جوهر مردی، جعده

76. به حسب باقل وقت و به نسب ابن کثیر

77. ذکر این فرقه دون، کلک و ورق را ستم است

78. وصف ایشان نتوان گفت و نشاید تحریر

79. کینه در خاطر پاکت ز خسان نیست حزین

80. صفحۀ آب محال است شود نقش پذیر

81. شرط تعریض گر اخلاق پسندیده بود

82. کاش یاران ننمایند به حالت تقصیر

83. چون تو را سلطنت ملک قناعت دادند

84. طبل رسواییت ای کاش شود عالمگیر

85. سایه گستر شودت بال همای دولت

86. دام خاموشیت ار کرد نفس را نخجیر

87. لقمۀ شعر منه بر کف هر سفله شعار

88. قلیه بی جاست خری را که بود مست شعير

89. پای اندیشه درین وادی پر خار بخست

90. کاشکی خامه عنان تابد ازین راه خطير

91. ره به جایی نبرم بس که خمارآلودم

92. من چنین بی خبر و چون دم تیغ است مسیر

93. نشکند بادۂ گلرنگ خماری که مراست

94. ساقیا جرعه ده از میکدۂ خمّ غدیر

95. دلم از ساقی کوثر شده سرمست شراب

96. دایه زان پیش که شوید لب و کامم از شیر

97. این می مهر و ولای شه دین است که ساخت

98. خنده زن بر گل خُلدم خس و خاشاک ضمیر

99. من نصیری صفت و او به کرم بندہ نواز

100. چه غمستم، که مرا در دو جهان است نصیر

101. از غروری که سرم داغ غلامی دارد

102. پای از ناز نهم بر سر خورشید منیر

103. پیش چشمم که به اقبال نوالش سیر است

104. هست گردی به کف باد، سلیمان و سریر

105. سرورا، بنده نوازا، به تو شاد است دلم

106. نگذاری که شوم در غم ایّام اسیر

107. منم آن پیر غلامی که به قدّ چو کمان

108. بوده ام چشم و دل مُنکر شأنت را تیر

109. قلمم گرد برآورده ز بنیاد خلاف

110. کرده بر صفحۀ من، روی مخالف چون قیر

111. دلم از بتکدۀ هند نفور است نفور

112. تنگی سینه به لب آرَدَم از ناله نفير

113. چکد از آب و هوایش همه سمّ ارقم

114. دمد از پردۂ خاکش، همه دام تزویر

115. از کرمهای تو امّید رهایی دارم

116. ورنه سخت است به من، خصمی ایّام شریر

117. می رود دست و دل همّت از افلاس ز کار

118. نپسندی که به طوفان دهدم موج حصیر

119. مشکل افتاده به ما جمع پریشان دل، کار

120. سهل الله علينا ببشیرٍ و نذیر


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* هرگز وجود حاضر غایب شنیده‌ای
* من در میان جمع و دلم جای دیگرست
شعر کامل
سعدی
* وصال با من خونین جگر چه خواهد کرد؟
* به تلخکامی دریا شکر چه خواهد کرد؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* عاشق خود گر کشی بجرم محبت
* بیشتر از من کس این گناه ندارد
شعر کامل
کمال خجندی