حزین لاهیجی_دیوانقصیده ها (فهرست)

قصیده شمارۀ 3 : در مدح حضرت رسول اکرم صَلَی اللهُ عَلیه وَاله وَسَلم

1. پیوند بود با رگ جان خار ستم را

2. کو گریه که شاداب کند، کشت الم را؟

3. صد شکر که در وادی تفسیدۀ حرمان

4. دارد قدمم، در گِروِ آبله یم را

5. ای فتنه، سر عربده بردار که چون صبح

6. ماتیغ کشیدیم و گشودیم علم را

7. بخت ار نبود قوّت بازوی هنر هست

8. پیچد قلمم پنچۀ شیران اجم را

9. کوه دل خاراجگران را طرب آموخت

10. نظمم که زبور آمده داوود نغم را

11. من بادہ کش کهنه سفال دل خویشم

12. بر تارک خورشید زنم ساغر جم را

13. از هر دو جهان با دل آزاده گذشتیم

14. دیوانه، نه بتخانه شناسد نه حرم را

15. سودای الست است که مغرور زبانیم

16. بستند میان دل و غم بیع سلم را

17. شد خون دل از توبۀ بی صرفه حلالم

18. ریزم همه در ساغر خود اشک ندم را

19. از هیبت رنگینی سیلاب سرشکم

20. خون در رگ اندیشه، زریر است بقم را

21. خونباری اشک مژه ام گر چه به یک دم

22. بی صرفه کند خرج دل فیض شیَم را

23. ار چین نفتد موج کدورت به جبینم

24. کی تیره کند حرص تنک حوصله، یم را؟

25. اشکم مژه را ریخت به امّید و ندانست

26. کز ناز، سر ما نبود خار ستم را

27. زد جاذبۀ عشق رَهِ ملّت و کیشم

28. گم کرده ام از بی خبری دیر و حرم را

29. تا جان بود ای عشق، تقاضایی کامم

30. بر لب نفسی هست، بکش تیغ ستم را

31. کردیم درین دایره از تنگی فرصت

32. با صبح صبا، دست و بغل شام هرم را

33. ما بستۀ دامیم پی رشک، صفیری

34. از ما برسان حلقۀ مرغان حرم را

35. نازیم به افسردگی خویش که کرده ست

36. در عرصۀ هستی سپری راه عدم را

37. صحرای مغيلان هوس طی شدنی نیست

38. در دامن تجرید شکستیم قدم را

39. وحشتگه اضداد کجا مجلس انس است؟

40. الفت نتوان داد به هم شادی و غم را

41. شادم که قضا ساخته محراب جبینم

42. درگاه خداوند عرب را و عجم را

43. سلطان رسل احمد مرسل که ز نعتش

44. شان دگر افزوده رقم را و قلم را

45. آن درّ گرانمایه که امواج ظهورش

46. انداخته از چشم جهان، زادۀ یم را

47. آن رایت اقبال که خورشید جلالش

48. بر خاک کشد موی کشان پرچم جم را

49. آن کعبۀ امّید که تب لرزۀ بیمش

50. از طاق دل برهمن، انداخت صنم را

51. آن شمع هدایت که کند نور جبینش

52. هم منصب پروانه براهین و حكم را

53. آن آیت رحمت که تب و تاب سپند است

54. در مجمر خشم و غضبش تخم ستم را

55. آن پرده نشین دل و جان کآتش عشقش

56. در سینه نفس سوخته حسّان عجم را

57. بخروش حزین کز نفس سینه خراشت

58. نشترکده گردید جگر، مرغ حرم را

59. امّی لقبا، آمده ای تابه تکلّم

60. تقویم کهن ساخته ای معجز دم را

61. گر لعل شکرریز گشایی به تسلّی

62. با چاشنی شهد کشم تلخی سم را

63. حیرت زدۀ حوصلۀ صبر و غروریم

64. نشناخته بودیم من و ناز تو، هم را

65. شوریده ام و دل به تولّای تو جمع است

66. برهم نزند حادثه، پیوند قدم را

67. با تیغ توام نسبت اخلاص درست است

68. تا ناف بریدند، غزالان حرم را

69. در دل دهیم، گوشۀ چشمی ز تو باید

70. تا جاذبۀ شوق، نهد پیش قدم را

71. خودگو چه ز مجنون سراسیمه گشاید؟

72. بر نشکند ار شاهد حی، طرفِ خِیَم را؟

73. در آتش عشق تو به لب آه ندارم

74. کاوّل دل بی طاقت من سوخته دم را

75. دل خام طمع نیست اگر غرق امید است

76. یکسان چمن و شوره بود ابر کرم را

77. با جود تو کش هر دو جهان صورت لایی است

78. نشنیده کسی از دهن آز، نعم را

79. باشد به کف راد تو ای گلبن احسان

80. خاصیّت اوراق خزان دیده، درم را

81. از سابقۀ ربط که با نام تو دارد

82. قسمت همه جا فتح بود لام قسم را

83. نفس دنی خصم تو از بس که پلید است

84. با فربهی تن ننهد فرق ورم را

85. گرگان سر خونریز اسیران تو دارند

86. واجب شمرد حزم شبان، پاس غنم را

87. فریادرسا، شکوه فشرده ست گلویم

88. چون نی ز کفم برده نگهداری دم را

89. بپذیر و کرم کن اگر از ناله فرازم

90. بر کنگرۀ طارم افلاک علم را

91. بشنو ز نفس، بوی کباب جگر من

92. در دل ب هم انداخته ام آتش و دم را

93. کلک چو منی را رقم شکوه غریب است

94. وانگه چو تویی چهره گشا عدل و کرم را

95. گر لایق دیدار نیم لیک به لطفت

96. ز آیینه طمع بیش بود زنگ ظلم را

97. دانم که ز آلایش دامان جهانی

98. تنگی نکند حوصله، دریای کرم را

99. تا چند حزین از سخنت شکوه طرازد

100. هش دار و مدر پردۀ ناموس همم را

101. ای صبح، نفس ضامن فرصت نتوان بود

102. باری به فراغت بکش این یک دو سه دم را

103. شاها بود امّید دلم این که به محشر

104. در ظلّ لوای تو کشم قامت خم را

105. کرده ست به آهنگ ثنای تو جهانگیر

106. مضراب زن خامۀ من ساز، نغم را

107. از صولت نیروی مدیحت، نی کلکم

108. ناخن کند از پنجه برون شیر اجم را

109. در نعت تو هر گه که نفس راست نمایم

110. بر باد دهم نکهت گلزار ارم را

111. حسن نمکینِ سخنم ساخته مجنون

112. ليلىّ عرب زاده و شیرین عجم را

113. از لجّۀ احسان تو دریوزۀ لطفم

114. سازد صدف دُرّ عدن، جذر اصم را

115. جولانگهِ دشت ختن نعت تو آموخت

116. مشکین رقميها، قلم غاليه دم را

117. بر عرش سخن صور سرافیل دمیدم

118. آوازه بلند است ز ما نای قلم را

119. انصاف رقم کرد به نام قلم من

120. طغرای نواسنجی گلزار ارم را

121. دوران جهانگیری این کلک و دوات است

122. دادند خديوانه به ما طبل و علم را

123. کرده ست سخن، غاشیه داران کمیتم

124. فرسان عرب، نغمه سرایان عجم را

125. صبح دوم از پرتو انفاس شناسی

126. نازد دم جان بخش مسیحای دو دم را

127. لیلی نسبان ماشطۀ طلعت خویشند

128. زلف و رخ لوح و قلم، آراسته هم را

129. در مکتب مدحتگریت داد به دستم

130. استاد سخن بخش ازل، لوح و قلم را

131. زین رو که بود مولد و دیرینه مقامم

132. نازش به عراق است، صنادید عجم را

133. می زیبدم امّا به نسب نامه ننازم

134. من آدم دهرم، نشناسم اب وعم را

135. دعوی به حسب یا به نسب در همه عالم

136. سرمایۀ عزّت بود اصناف امم را

137. گر نجدت دیرینه به میراث ندارد

138. این سالبه عام است اخص را و اعم را

139. جز من که ز فیض شرف نسبت آبا

140. آراسته ام مصطبۀ فضل و کرم را

141. لب را ز ستایشگری خویش گزیدم

142. حسرت نگزد تا دل شاد حُسّاد دژم را

143. پاسی ز شب این نامه بانجام رساندیم

144. خواندیم «رياض السّحر» این تازه رقم را

145. هفتاد و سه گوهر ز سحاب قلمم ریخت

146. خشکی نفشارد رگ این ابر کرم را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز آستین طبیبان هزار خون بچکد
* گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش
شعر کامل
حافظ
* به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
* عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
شعر کامل
سعدی
* بگذشت مه روزه عید آمد و عید آمد
* بگذشت شب هجران معشوق پدید آمد
شعر کامل
مولوی