حزین لاهیجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 398

1. نیم ز افسردگی عاشق ولی دل یاد او دارد

2. شرابی نیست امّا این سفال کهنه، بو دارد

3. از آن ته جرعه ای کز ناز بر خاک ره افشاندی

4. هنوزم آرزو خوناب حسرت در گلو دارد

5. اشارت چیست؟ بسپارد به لب یا بشکند در دل؟

6. خروش دلخراشی بلبل ما در گلو دارد

7. ندارد طاقت هر شیشه دل، تاب فروغ او

8. شراب خام سوزی عشق در جام و سبو دارد

9. ببین صوفی وشم، دردی کش کوی خراباتم

10. ز می چون گل هنوز این خرقۀ صد پاره بو دارد

11. سر انصاف اگر داری، بیا بنمایمت ناصح

12. که جیب دلق شیخ شهر ما صد جا رفو دارد

13. سر افسانه بگشا از نگاه آشنا رویی

14. لب خاموش عاشق با تو ذوق گفتگو دارد

15. دلم از عمر بی حاصل حزین افسرده خاطر شد

16. چراغ کلبۀ ما، آستینی آرزو دارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گر باغبان نظر به گلستان کند تو را
* بر تخت گل نشاند و سلطان کند تو را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* ما را سر باغ و بوستان نیست
* هر جا که تویی تفرج آن جاست
شعر کامل
سعدی
* ترسم که مست و عاشق و بی‌دل شود چو ما
* گر محتسب به خانه خمار بگذرد
شعر کامل
سعدی