غزل شمارۀ 4
1. سخن صریح سراییم، عشق پنهان را
2. به خون دیده طرازیم، لوح دیوان را
3. به دین ودل چه عجب شیخ شهر اگر نازد
4. ندیده یک نظر، آن چشم نامسلمان را
5. نمی شود لب شیرین خاطر آشوبان
6. که نشکنند به داغ دلم، نمکدان را
7. صباح وصل تو کو تا قیامت انگیزم؟
8. به سینه حشر کنم داغهای پنهان را
9. بود که، نخل خزان دیده ام بهار کند
10. ز فیض گریه کنم سبز، خار مژگان را
11. دمد ز هر کف خاکیش، سنبلستانی
12. خراب کردۀ آن طرّۀ پریشان را
13. هزار سینه به تار نگه رفو سازد
14. چه غم ز دامن چاک است ماه کنعان را؟
15. شبی نمی شود از شور سیل مژگانم
16. که خون به تن نشود خشک، شاخ مرجان را
17. نشسته ای به گلستان چرا فسرده، حزین؟
18. به ناله ای بفزا، شور عندلیبان را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده