حزین لاهیجی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 517

1. ز مرد کار، دل روزگار می لرزد

2. کمر چو راست کنم، کوهسار می لرزد

3. خروش بحر هماغوش اضطراب کف است

4. ز ناله ام فلک بی وقار می لرزد

5. به سرد مهری ایّام تکیه نتوان کرد

6. برون ز سنگ چو آید شرار، می لرزد

7. شود چو ریگ روان کوه غم سبک تمکین

8. به سینه ای که دل بیقرار می لرزد

9. ز آمد آمد ساقی مرا نلرزد دل

10. به حالتی که سرم از خمار می لرزد

11. غرور و عجز من و یار روبرو شده اند

12. دل سپهر درین کارزار می لرزد

13. شود ز غیرت همکار، کارها مشكل

14. ز خامه ام کف گوهر نثار می لرزد

15. کسی مباد ز مهر و وفای خویش خجل

16. تو رفتی و دل امّیدوار می لرزد

17. به کوهکن ننمایی قیاس، کار مرا

18. ز بستن کمرم کوهسار می لرزد

19. مباد زلف رقم را کنی شکسته، حزین

20. تو را قلم به کف رعشه دار می لرزد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حافظا ترک جهان گفتن طریق خوشدلیست
* تا نپنداری که احوال جهان داران خوش است
شعر کامل
حافظ
* شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی
* تو برو بهر علاج دل بیمار دگر
شعر کامل
وحشی بافقی
* وه که دامن می‌کشد آن سرو ناز از من هنوز
* ریخت خونم را و دارد احتراز از من هنوز
شعر کامل
وحشی بافقی