هلالی جغتایی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 184

1. حاش لله! کز رخت چشم افکنم سوی دگر

2. خوش نمی‌آید به جز روی تو ام روی دگر

3. تازه گل‌های چمن خوش‌رنگ و خوش‌بویند، لیک

4. گل‌رخ ما رنگ دیگر دارد و بوی دگر

5. زینت آن روی نیکو خال بس، خط، گو مباش

6. حسن او را در نمی‌باید سر موی دگر

7. کشتن آمد خوی آن بی‌رحم وز آنم باک نیست

8. باک از آن دارم که گیرد غیر ازین خوی دگر

9. روز محشر کز جفای نیکوان نالند خلق

10. باشد آن بدخوی ما را هر سو دعاگوی دگر

11. هر که را خاک سر کوی تو دامن‌گیر شد

12. کی به دامانش رسد گرد سر کوی دگر؟

13. دی چو با آن زلف و رخ سوی هلالی آمدی

14. رفت آرام و قرارش هر یکی سوی دگر


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* من و دل گر فدا شدیم چه باک
* غرض اندر میان سلامت اوست
شعر کامل
حافظ
* یک جهان شوخی به یک عالم حیا آمیختند
* کان دو رعنا نرگس از بستان حسن انگیختند
شعر کامل
محتشم کاشانی
* اگر مرگ دادست بیداد چیست
* ز داد این همه بانگ و فریاد چیست
شعر کامل
فردوسی