جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1071

1. ما نه آن قومیم کز بار کسی گردن کشیم

2. ور خسی در راه ما خاری نهد دامن کشیم

3. می کشیم از تیره خویان دُردی دَرد آن چنان

4. کز کف روشن جبینان بادۀ روشن کشیم

5. توسن کین هر که انگیزد به قصد جانِ ما

6. ما ز مهرش نقد جان زیر سُم توسن کشیم

7. هرکه خواهد بهر ما دوزد ز محنت خلعتی

8. ریسمان از رشتۀ جان هاش در سوزن کشیم

9. نیستیم اصحاب عشرت تا چو سبزه هر صباح

10. مفرش دیبای زنگاری سوی گلشن کشیم

11. چون شب سنجاب گون آید ته پهلوی خویش

12. بستر سنجابی از خاکستر گلخن کشیم

13. دوستان از سرکشی با ما اگر دشمن شوند

14. جامی آن بهتر که ما سر در رهِ دشمن کشیم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بسیار زبونی‌ها بر خویش روا دارد
* درویش که بازارش با محتشمی باشد
شعر کامل
سعدی
* عالم شهر گو مرا وعظ مگو که نشنوم
* پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم
شعر کامل
سعدی
* هر آن باغی که نخلش سر بدر بی
* مدامش باغبون خونین جگر بی
شعر کامل
باباطاهر