جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1111

1. بیا ای اشک تا بر روزگار خویشتن گریم

2. چون شمع از محنت شب های تار خویشتن گریم

3. ندارم همر بانی تا کند بر حال من گریه

4. همان بهتر که خود بر حال زار خویشتن گریم

5. مرا هم در غریبی شوخ چشمی آفت جان شد

6. نگویی کز غمِ یار و دیار خویشتن گریم

7. نباشد در بهاران دور از ابر چمن گریه

8. من آن ابرم که دور از نوبهار خویشتن گریم

9. مدد فرما به خون ای دل که در چشمم نماند آبی

10. که خواهم امشب از هجران یار خویشتن گریم

11. ز هجران بود گریه بیشتر از وعدۀ وصلت

12. کنون از درد و داغ انتظار خویشتن گریم

13. مگو جامی نشاید گریه از بیداد مه رویان

14. که من چندین ز بخت خاکسار خویشتن گریم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* من مرغکی پربسته‌ام زان در قفس بنشسته‌ام
* گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را
شعر کامل
سعدی
* تلخکامی نبود در شکرستان وصال
* نامه آور نگه و بوسه پیام است اینجا
شعر کامل
صائب تبریزی
* همه را دیده در اوصاف تو حیران ماندی
* تا دگر عیب نگویند من حیران را
شعر کامل
سعدی