جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1139

1. ز هجران مرده ام جانا نپنداری که جان دارم

2. به مضراب غمت چون چنگ بی جان این فغان دارم

3. نه تن دان اینکه می بینی پیِ قوت سگانِ تو

4. کشیده در درون پوست مشتی استخوان دارم

5. ز تو نبود تهی یک لحظه بیرون و درونِ من

6. همیشه یاد او در جان و نامت بر زبان دارم

7. مكن تهمت که رازِ عشق من با این و آن گفتی

8. که از خود نیز اگر دستم دهد آنرا نهان دارم

9. یکی را نقد امروز و یکی را نسیه ای فردا

10. ز سودایت من مفلس نه این دارم نه آن دارم

11. بود کاندر پس ناموس مانی مهربان گردی

12. به هر کس گفته ام هر جا که یاری مهربان دارم

13. جهانی طعنه زن كان مَه نخواهد یار جامی شد

14. اگر تو یار من باشی چه پروای جهان دارم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
* تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
شعر کامل
حافظ
* شعرها پیشت چنان باشد که از شهر حجاز
* با یکی خرما کسی هجرت کند سوی هجر
شعر کامل
سنایی
* هزار جامه بدل کرد روزگار و هنوز
* حدیث دیده یعقوب و پیرهن باقی است
شعر کامل
صائب تبریزی