جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 114

1. ترا ای نازنین هر سو ز دلها صد سپه بادا

2. به هر جا بگذری صد جان پاکت خاک ره بادا

3. همی ترسم شود آزرده آن تن ورنه می گفتم

4. ترا هر شب درون دیدۀ من خوابگه بادا

5. ز حکم عقل می بخشد فراغت عشق تو ما را

6. همیشه خوی تو در کشور دل پادشه بادا

7. سیه رو خواندی ام وان موجب صد سرخ رویی شد

8. سر مویی اگر گویم خطا، رویم سیه بادا

9. طفیل دیگران باشد که بابم لذّت تیغت

10. همیشه خوی تو خونریزی من بی گنه بادا

11. کُله کج کرده می رانی سمند و خلق می گویند

12. خدا همواره یار این سوار کج کُله بادا

13. دل جامی که شد بتخانه از مهر بتی چون تو

14. نه در وی فکر مسجد نه هوای خانقه بادا


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر جهان همه کامست و دشمن اندر پی
* به دوستی که جهان جای کامرانی نیست
شعر کامل
سعدی
* قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
* قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
شعر کامل
حافظ
* سر مرد جنگی خرد نسپرد
* که هرگز نیامیخت کین با خرد
شعر کامل
فردوسی