جامی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارۀ 1156

1. ساقی بیا که دیگر زین گفت و گو بجانم

2. یک دم ز ساغر می نه مُهر بر زبانم

3. تنگ آمدم ز دانش در ده شراب صافی

4. تا لوح خاطرم را شوید ز هرچه دانم

5. هرچند حیله کردم از خویشتن نرستم

6. می ده که تا به مستی خود را ز خود رهانم

7. زان می که گر بنوشم یک جرعه روزی از وی

8. چون خضر تا قیامت زان جرعه زنده مانم

9. زان می که بعد عمری بر خاکم ار بریزی

10. چون شاخ تازه از گِل بر روید استخوانم

11. چون نیست می مباحم در کیشِ خودپرستان

12. به ز آب روی ایشان خاک درِ مغانم

13. از می رساند جامی خود را به وصل جانان

14. ساقی بیا که باشد خود را به وی رسانم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به حکم عقل عمل در طریق عشق مکن
* که راه دور کند رهبری که دانا نیست
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* ای چنگ پرده‌های سپاهانم آرزوست
* وی نای ناله خوش سوزانم آرزوست
شعر کامل
مولوی
* فریاد مردمان همه از دست دشمنست
* فریاد سعدی از دل نامهربان دوست
شعر کامل
سعدی